غربت ديرينه ام را با تو قسمت مي كنم / تا ابد با درد و رنج خويش خلوت مي كنم
رفتي و با رفتنت كاخ دلم ويرانه شد / من در اين ويرانه ها احساس غربت مي كنم
.
.
.
آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه هاي ياس خندان مال تو
آن خداوندي كه دنيا آفريد / تا ابد همراه و پشتيبان تو . . .
.
.
.
جملات زيباي عاشقانه
هيچ ميداني ؟
تا تو در آغـوش من گل نكني
اين بهار ، بهار نميشود . . .
.
.
.
سلام بر آنان كه لايق سلامند / يك رنگ و يكدل و يك مرامند
هم گلند هم گنجينه هم دوست / هرچه از وي تعريف كني نيكوست . . .
.
.
.
دوبيتي هاي عاشقانه
برو اي خوب من، هم بغض دريا شو ، خداحافظ
برو با بي كسي هايت هم آوا شو ، خداحافظ
تو را با من نمي خواهم كه “ما” معنا كنم ديگر
برو با يك “من” ديگر بمان “ما” شو، خداحافظ . . .
.
.
.
جاگذاشته ام دلي
هركه يافت
مژدگاني اش تمام “زندگي ام” . . .
.
.
.
متون عاشقانه بسيار زيبا
عشق تصميم نيست ، يك احساس است
اگر ما ميتونستيم تصميم بگيريم كه چه كسي را دوست داشته باشيم
بعد از آن يك زندگي بسيار ساده و معمولي داريم
و از زندگي عاشقانه و جادويي سهمي نميبريم . . .
.
.
.
لباس هايم كه تنگ مي شد
مي بخشيدم به اين و آن
ولي دل تنگم را ، حالا
چه كسي مي خواهد !؟
.
.
.
خوشحالم كه ساعتها را جلو كشيده اند
حالا يك ساعت كمتر از هميشه نيستي !
.
.
.
عطرهاي خوب ، شيشه خالي شان هم بعد سال ها هنوز عطر مي دهد
درست مثل جاي خالي تو . . .
.
.
.
دلم براي سادگي ام ميسوزد وقتي
دستانت را برايم مشت ميكني
ميپرسي: گل يا پوچ ؟
در دلم ميگويم : دستهاي تو . . .
.
.
.
پيانيست نيستم
خوب مي نوازد انگشتانم اما
اگر بر تن تو
نوازشگر شوند . . .
.
.
.
بي تو اما عشق بي معناست ، مي داني ؟
دستهايم تا ابد تنهاست ، مي داني ؟
آسمانت را مگير از من ، كه بعد از تو
زيستن يك لحظه هم ، بي جاست ، مي داني ؟
.
.
.
طعم سيب ميدهد لب هايش و من گناهكارترين حوّاي زمينم
بهشت همينجاست ، در آغوش تو با لب هاي ممنوعه ات . . .
.
.
.
در انتظار تو
كاسه ي صبر كه هيچ
صبر كاسه هم لبريز شد . . . !
دوستت دارم
.
.
.
هر چه گويم عشق را شرح و بيان / چون به عشق آيم خجل مانم از آن
گرچه تفسير زبان روشنگر است / ليك عشق بي زبان زان خوشتر است . . .
.
.
.
عشق ،يعني كه تكان خورده و سرپا بشويم
زوركي هم كه شده در دل هم جا بشويم
آنقَدَر صبر كه شايد علفي سبز شود
پاي هم پير شويم و متوفّي بشويم !
.
.
.
كتاب آغوشت
سوره ي لب هايت
آيه ي بوسه هايت
آنچنان پاي بندم به اين كيش
كه هزار شيطان نمي توانند
لحظه اي
ذره اي
ايمانم را سست كنند . . .
.
.
.
من
دهقان فداكاري شده ام ، كه تمام وجودش را به آتش كشيده روبرويت
و تو
قطاري كه چشم ديدن مرا ندارد . . .
.
.
.
زندگي شطرنج دنيا و دل است / قصه پررنج صدها مشكل است
شاه دل كيش هوسها ميشود / پاي اسب آرزوها در گل است
فيل بخت ما عجب كج ميرود / در سر ما بس خيالي باطل است
ما نسنجيده پي سرباز او / غافل اينكه او حريفي قابل است
مهره هاي عمر من نيمش برفت / مهره هاي او تمامش كامل است . . .
تمام